جدول جو
جدول جو

معنی دار و بند - جستجوی لغت در جدول جو

دار و بند
(رُ بَ)
پایه و ستون:
اندرهوا به امر وی استاده ست
بی دار و بند پایۀ بحر و بر.
ناصرخسرو.
رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دار و برد
تصویر دار و برد
کنایه از کر و فر، گیر و دار، برای مثال بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی - ۳/۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار و بنه
تصویر بار و بنه
اسباب و اثاث و لوازم زندگی که به جایی حمل کنند، برای مثال که ما ماندگانیم و هم گرسنه / نه توشه ست ما را نه بار و بنه (فردوسی - ۸/۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(رُ بَ)
مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید:
بتسبیح شبنم که بی باروبند
زگردش بود تا سحر بهره مند.
و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
گیرو دار و کرّ و فرّ و تبختر. (برهان) :
بپوشید رستم سلیح نبرد
به آوردگه رفت با دار و برد.
فردوسی.
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این لشکر و داروبرد؟
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رُ بُ نَ / نِ)
احمال و اثقال. بار و بندیل:
نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه
همه میسره خسته و میمنه.
فردوسی.
که ما ماندگانیم و هم گرسنه
نه توشه است با ما نه بار و بنه.
فردوسی.
در شش دیه سراها ومقامها ساختند و منزل گرفتند و بار و بنه بدان نقل کردند. (تاریخ قم ص 32). رجوع به بار و بندیل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رُ بَ)
عهد و عصر. در محاوره گویند که فلان کار در سر و بند فلان پادشاه واقع شد. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارو برد
تصویر دارو برد
کروفر گیر و دار های و هوی (جنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
کلیه ی لوازم دامداری و ابزار معاش دامداران
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت
فرهنگ گویش مازندرانی